پیچیده اما ساده مثل بارون

ساخت وبلاگ
به نام خدابدری در مورد تصادفی که کرده مدتی قبل و کروکی نکشیده اند وحال کسی مرتب از او پول میخواهد وتهدید میکند مشورت کرد- یکی از دوستان وکیل هم در ادامه مطالبی که من سر در نمی آورم از هک گسترده حساب های بانکی وسایر حسابهایش گفت؛ گفتم بهتر است به دادسرای جرائم رایانه ای وپلیس ذیربط اطلاع دهد ودنبال کند- دکتر حسین برای وقت گرفتن برای فرید همسایه مان گفت که درحال پیگیری است؛ تشکر کردم- نیرومندی از صدور نامه نهایی آزادی اش برای یک پرونده گفت- برای عمران ابلاغیه آمده بود که هزینه تجدید نظر خواهی واریز کند که باید برای اعسار اقدام کند- احمدی نیا هم برای مکاتبات خودش مشورت کرد که البته هر بار مشورتی میکند اما نامه ای نمی فرستد ومن متوجه نمی شوم داستان چیست؟- نسیم از تقدیم اعمال ماده ۴۷۷ به دادگستری استان گفت که البته هیچ نامه ای را کپی نگرفته بود وشرکت هم داده ونه وکیل؛ با لطفی صحبت کردم واو هم گفت وکالتی نداشته در این ارتباط- با فرهاد برای تعمیر ماشین تماس گرفتم بسیار از شاهین ناراحت بود ودرک میکنم شرایط او را- شکوهمند تماس ومشورت داشت وهمانطور که به او اخطار وتذکر داده بودم احتیاط کند باز گویا خانمی سر او کلاه گذاشته وخبری از او نیست واز جابجایی منزل خود به حاشیه استان دیگری گفت- ایمانِ نورالدین هم برای کار خودش مشورت کرد و فقط راهنمایی کردم تا تصمیم بگیرد- زن سعید برای درمان وعدم همکاری او گفت؛ واقعاً نمیدانستم چه باید به او بگویم؟- با راهنمایی سهام به ساندویچ طلایی در میرزای شیرازی رفتم و روبروی آن قنادی طلایی هردو خوب وبخصوص قنادی عالی بودند وباز آدرس یک قنادی دیگر را هم داد که بعدا بروم ؛ بچه ها هم خوشحال شدند که برای همه گرفتم؛ سری هم همان حوالی به مقدم زدم وساندویچ خریدم ا پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 31 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت: 2:56

به نام خدایکی از دوستان برای موضوعی مربوط به دادخواست در دیوان عدالت اداری مشورت کرد توصیه کردم با وکیل مشورت کند- سهام برای قنادی هانس گفت که باید مجال شود سری بزنم-رضا وحسین برادران حسن از تماسی متعاقب نامه توبه حسن گفتند که این تماس عجیب بود وبنظرم قدری هم مشکوک بوده- عمران در پی ایمیل ونصب فیلتر شکن بود برای گوشی اش که آخرش هم موفق نشده بود- نیرومندی از عدم ثبت نامه آزادی اش گفت؛ گفتم تا شنبه تامل کند وبعد اطلاع دهد- امینی زندان رفته ودرخواست خودش را تحویل داده بود وامیدوارم شورا با نظر موافق اقدام ومشکلش حل شود- دختر آزما از حال نامساعد پدرش ناشی از خود درمانی پدرش گفت که الان بهتره شکر خدا- چیکا تماس واحوال پرسی کرد و تصویری کارگاه خودش را نشان داد که با نات شراکت دارد- آرمان نگران بود و گفت هم کلاسی اش خودکشی کرده؛ خیلی متاثر شدم؛ بچه در این سن چه مشکلات عظیمی داشته که به اینجا کشیده- تورج از زندان تماس و در مورد سند وتهیه کارهای آن گفت وامیدوارم که سند تهیه ورها شود- امین هم ماشین را برد وشمال رفت ومن هم موتور را بردم یک تعمیرگاه نشان دادم که گفت باید میدان گمرک ببرم و کار آنها نیست- شعبان زاده هم سوالی داشت که راهنمایی کردم- شکوه هم مجددا برای رفتن به تجدید نظر تاکید کردم که وقت نداشته برود- زمانی مشورت وسوال داشت در مورد اعتبار پروانه یک وکیل که راهنمایی کردم- برادرِ شهیدی هم در مورد نهادهای ارفاقی برای برادرش سوال وپیگیری کرد- در مورد فیلی هم که پیامک هایش قطع شده وهنوز دایر نشده به وزارت ارتباطات وهمراه اول منعکس کردم عجیب است واقعا عدم پاسخگویی دقیق؛ بنا شد دنبال کنند واطلاع دهند- جعفر همسایه مان بجای اقدام حقوقی نزد یک سردار رفته وامیدوار بود از این طریق حل شود پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 30 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت: 2:56

به نام خدااز پدرم که شب تولد ایشان است با همه وجود فرا گرفته ام که :فقط آن زمان كه ميبينى هيچ چيز نمي تواند كمك كند، ميفهمى كه به هيچ كمكى احتياج ندارى...ان شاالله سایه متبرکشان مستدام باد- سالروز تولد زهره همسایه ی مان هم هست که پیام دادم وتبریک گفتم خوشحال شد- شب سالگرد درگذشت ننه؛ همسایه ی مان هم هست که یادش را گرامی میدارم و رضوان الهی بر او باد ان شاالله؛ پیام به بچه هایش هم دادم- ظهر برای کارهای موتور امین رفتم رفتم تا گمرک والبته نمایندگی بسته بود وسری هم به اشرافیان زدم واو هم تلاش کرد میله را شکسته پیدا کند که نشد وبه شنبه موکول شد اما با راهنمایی یک مغازه دار میدان قیام رفتم ویک کارگر وارد وخبره آن را جوش کاری و درست کرد وبسیار تشکر کردم از لطف او وهمکارش که هردو افغانستانی بودند واز همان حوالی از هانی هم برای خانواده غذا گرفتم که تا الان فرصت نشده بود بروم آنجا- میرزا علی تماس وخواست مرا ببیند که قرار شد هماهنگی کنیم - امانی مجددا برای کار دیگری نیاز بود مرا ببیند که قرار شد هماهنگی کنیم- احمد تماس واحوال پرسی وبرای کار کردن اقتصادی شخصی مشورت کرد که خودش اطلاع کافی از خواسته اش نداشت وگفت حکم او هم صادر شده وهفته بعد شاید به محل جدید برود- حسن هم تماس وگفتم باید دنبال وکیل گرفتن برود وگفت کسی تا الان قبول نکرده وبا شکوه هم مجدد صحبت کردم اصلا حس خوبی نسبت به این پرونده نداشت واکراه داشت بخصوص در مورد سابقه فرهاد که قبول کند- همسر عقیلی تماس وبرایش توضیح دادم که قرار موقوفی تعقیب صادر شده نسبت به شکایت او وبهرحال باید اعتراض کند اگر ادله ی محکمی برای شکایت خود دارد که دادگاه توجه کند؛ ایشان هم از تناقض در رفتارها وادعاهای همسرش گلایه داشت در این شکایت- دختر فیروز پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 32 تاريخ : دوشنبه 27 آذر 1402 ساعت: 2:56

به نام خداشام با همسرو امین و آمین به یک رستورانی که امین پیدا کرده بود وغذای شمالی داشت رفتیم؛ ساده ولی خوب بود وماهی هم گرفتم وخوشمزه بود؛ آمین هم امشب با راهنمایی امین یاد گرفته بود یایَن بگوید وحرف پدرم را تکرار کند؛ خیلی با امین مانوس تَر شده - با مادر وخواهرها صحبت کردم تلفنی واحوال پرسی- محسن عصر خواسته بود سری به او بزنم ومشورتی داشت برای حسین وکارهایش؛ سری به او زدم وهمسرش را هم دیدم تبریک گفتم وپاسخ سوالاتش را هم دادم وامیدوارم که با تدبیر عمل کند؛ با حسین هم صحبت کردم- کتاب روزنوشت ها را گرفتم تا ببینم وعند الاقتضاء ویرایش کنم؛ از شوق در کنار خیابان ایستادم وایامی را که فکر میکردم مهم است خواندم تا بقیه را هم بخوانم و خواندن تقریبا وپایان آن تا ۵ صبح ادامه یافت؛ جالب بود- تولد نوه نجفی زاده را هم تبریک گفتم به خودش ودختر ودامادش- نور محمدی تلفنی گزارشی از کارهایش داد و همچنان پیگیر است- سید جلالی مشورت کرد برای کسی که متهم به استفاده ومصرف مشروبات حین رانندگی بود- یکی از دوستان هم برای ارسال متن هایی برای روز مجلس مشورت کرد- بهزادی هم برای گرگان رفتن وسر زدن مشورت کرد؛ به آینده نزدیک موکول کردم. پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1402 ساعت: 15:35

به نام خدانیرومندی تماس واز حضور جوانی بنام عقیلی گفت که مدتها بود یادش بودم وخبری از او نبود با او هم تلفنی صحبت کردم وخیلی متاثر شدم آنجا هست؛ خیلی خوشحال بود که اسم او وپدرش وشماره اش هم یادم هست؛ امیدوارم مشکلاتش حل شود- تا صبح مطالعه روزنوشت ها را ادامه دادم؛ آمین هم طبق روال نزد من بود وجالب این است مادرش راخوابانده ویواش خودش را به من میرساند! وبادقت هم نگاه میکند وکمی هم بازیگوشی و اذیت وعصر هم برای اینکه او مثلا یاد بگیرد روی سفره تمرکز وغذا بخورد تذکری علنی وجلوی میهمانان به من دادند بسیار خویشتن داری کردم چیزی نگویم ولی حال رفتن به فاتحه ای هم که میخواستم بروم از من سلب شد- رفتم ماشین را نشان فرهاد بدهم هرچه زنگ زدم جواب نداد ومغازه اش را هم پیدا نکردم وبعد مشخص شد بیرون بوده وگوشی در مغازه وبنا شد فرصت دیگری بروم چون برگشته بودم دیگر- عمران بالاخره پس از مدتی جواب تلفن را داد ومشخص شد گوشی اش مشکل دارد وبدون اینکه تلفن بزند وهماهنگ‌ کند رفته بود سری به مغازه میرصادقی زده بود که دیگر فعلا نیست آنجا وبعد آمد سری به من زد وتا آخر شب هم ماند؛ یک گوشی که میخواستم به شخص دیگری بدهم قسمت شد وبه او دادم والبته به روز رسانی وتنظیمات آن ساعتها طول کشید ونیمه تمام ماند که بنظرم انتقال مالکیت لازم دارد که هرچه با خسرو تماس گرفتیم و کدها را زدیم موفق نشدیم وباید دید چه باید کرد؟ وبنا دارد قسمتی از قسط ها را هم بدهد وبعد اعتراض را به رای دادگاه ثبت کند- پروین ونورالدین هم آدرس مادرم را گرفتند که سری به او بزنند وتشکر کردم از زحمت آنها- الی از بی حالی مادرش گفت واوضاع آنجا؛ دوست دارم سری به آنها بزنم ولی نمیدانم وهربار نشده- سهام هم از اوضاع واحوال خودش وپیمان گفت واینکه هنوز مو پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 30 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1402 ساعت: 15:35

به نام خداآلودگی هوا امروز بشدت زیاد و زجر دهنده بود واحساس خفگی داشتم کمی صبح که کار کردم وروند اموراتم را خوابم برد وتقریبا تا غروب خوابیدم ؛ کمبود خواب دوشب بی وقفه مطالعه هم مزید بر علت شد که البته تمام وامروز آن را اعاده کردم وبسیار تشکر کردند؛ پنجره را بستم شاید کمی رها شوم از این آلودگی؛ شهرام هم پیام داده بود وبرای شام خانوادگی دعوت کرده بود که دیر دیدم وبعد هم توان رانندگی نداشتم وعذرخواهی کردم- صبری تماس و مجددا برای دادگاهش گفت؛ امیدوارم که راهی برای نجات او باشد واعسارش پس از این همه سال پذیرفته شود- احوال پرس الی ومادرش شدم که حالش مساعد نبوده وحال نداشتند؛ آرزوی شفای عاجل دارم- مجید تلفنی در مورد دادگاهی که دارند برای شکایت متین وخانواده اش گفت؛ گفتم از نظر من قرض الحسنه که پیش از آن هم اخطاری برای اعاده نداده ضرروزیان ندارد واسم آن هم قرض الحسنه است؛ هردو باهم اختلاف دارند واین بهانه شده- عمران هم به یک مغازه رفته وبرنامه ها را برایش روی گوشی نصب کرد ومشخص شد که رجیستر نشده وبنام خسرو هم نبوده وبنام آرمان بوده وکد را فرستادند وحل شد ومشکل او هم حل شد بالاخره؛ بانک هم رفته وسوابق مسدودی حساب را گرفته بود وباز تاکید کردم که باید به اجرای احکام مراجعه کند خودش؛ بخشی از بدهی اقساط را هم برده وپرداخت کرده بود- رویا هم اطلاع داد که جریمه سامه را برده وپرداخت کرده وپرونده مختومه شد به سلامتی- دکتر حسین هم در مورد دادسرا ونگرانی هایش برای پرونده محمود گفت که با دانشجو صحبت کردم وتوضیح داد وگفتم بازهم اگر ابهامی دارند شکایت به دادستانی کل کشور ببرند- نامه عبد همسایه مان هم رسیده بود وبرایش پیام دادم که دنبال کند- نامه دختر فیروزه همسایه مان را هم پیگیری کردم که بررسی ون پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 32 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1402 ساعت: 15:35

به نام خداامروز روز وصول ابلاغیه های قضایی برای دوستان بود ومنفی هم؛ امانی زنگ زد وبرایش ابلاغیه ای آمده بود و شورای حل اختلاف محکوم به پرداخت وجه چک کرده با ضرر وزیان؛ متاسفانه به حرف من گوش نکرد که در جلسه شورا برود ولایحه ای داده بود که در رای هم آمده؛ برای اعتراض کردن مشورت کرد اگر بازهم سرخود عمل نکند- نسیم حکم دادگاه تجدید نظر را فرستاد که اعاده دادرسی را رد کرده اند وآنهم بدلیل عدم صلاحیت درخواست مدعی استدعای اعاده دادرسی؛ مدارک را هم نتوانستند به موقع به دادگاه تقدیم کنند؛ متاثر شدم با لطفی صحبت کردم اگر بشود تقاضای اعمال ماده ۴۷۷ کنند گرچه بعید است مورد پذیرش واقع شود توسط رییس کل دادگستری استان ورییس قوه قضاییه - عمران برایش ابلاغیه آمده بود با کمال تعجب ودر حالی که دادگاه تحقیقات تکمیلی هم داده بود؛ تعدیل اعسار او را رد کرده بود؛ قرار شد اعتراض بنویسد وامیدوارم دادگاه تجدید نظر توجه کند- روند پرونده شهره هم چک شد که دیدم تجدید نظرخواهی برای رای شعبه بدوی دیوان عدالت اداری هم مدتی است رد شده وبا وکیل ابلاغ شده اما به او نگفته؛ متاثر شدم وبنظرم باید به معاون دیوان به لحاظ موضوع مبتلا به عام منعکس شود شاید توجهی شود- شب میزبان نجفی وخانواده اش بودیم؛ کلی صحبت شد واز دیدنشان خوشحال شدم واز تجارب خودش بار دیگر استفاده کردیم؛ خود خواسته از دیگران فاصله گرفته و در تنهایی خود است- شکوه هم با سند آزاد شده وامیدوارم از این پرونده هم ختم به خیر شود- حسین احوال پرسی کرد ونگران بود که چند روز است از من خبری ندارد؛ تشکر کردم- بیمه موتور هم امین رفت انجام داد- با یاسی برای فردا هماهنگ کردیم- سری به احمدی وجعفری زدم وبخش مهمی از بدهی ها را با ایران کارت دادم- یکی از دوستان هم برای پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 27 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 14:37

به نام خداشب در راه رفتن به خانه؛ فیلمی از حوالی منزل الی ومادرش فرستادم؛ جالب بود برایشان- کلیپی از مراسم درگذشت مرحوم منوچهر حامدی در سال ۱۳۷۴ برای اولین بار دیدم که انبوهی از مردم وهنر پیشگان قدیمی شرکت کرده بودند که اکنون در میان ما نیستند؛ روحشان شاد؛ هنوز گویی دیروز بود در حین پخش سریال شبانه با بازیگری او در آن مکان خاص پای تلویزیون نشسته بودم که خبر فوت او مرا متاثر کرد؛ روحش شاد- صبری تماس واحوال پرسی کرد؛ تشکر کردم- از سهیلا برای ملاقات سام پرسیدم که گفت یکشنبه قرار است برود سری بزند- آزما پیگیری درخواست گردآوری سوابق خود را کرده بود که به من نگفته بود وعجیب بود برایم وراه را صحیح نرفته وبه جای یافتن سوابق در شرکت محل کار به جهاد معرفی شده؛ به دخترش گفتم باید از راه صحیح اقدام کند ودوباره مراجعه کند- آرمین ومادر وپدرش شوش رفته بودند و درحال رفتن به باغ زن عمویش بودند که احوال پرسی کردم وامیدوارم به آنها خوش بگذرد ومیخواست سیم کارت اعتباری اش را دائمی کند که نشد وبه بعد موکول کردم؛ امروز هم وقت زیادی از من از بابت پرداخت قبوض موبایل وثابت و بعد امتیازهای همراه اول آنها از من گرفت که البته پایان هم نشد وبرای دریافت کد های ورود البته کوتاه با بستگان ودوستان تماس می گرفتم واحوال پرسی مختصر؛ خوشحال شدم- خواهرم مبلغی اجاره را فرستاد که بسیار تشکر کردم والبته برای مادرم پیشاپیش فرستادم و پای مادرم نیز ضرب دیده بود که تماس واحوال پرسی کردم وخدا را شکر نشکسته بود- آمین کمی سرما خورده وآبریزش بینی دارد؛ دکتر رفت و علائم بیشتری نداشت شکر خدا؛ امیدوارم کامل بهبود یابد زودتر- ابوالفضل تلفنی احوال پرسی وبرای حکم اعسار یکی از دوستانش مشورت کرد- عمران نگران وناراحت از پرونده است پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 23 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 14:37

به نام خدادر فضای مجازی شرحی از یک قهوه خانه قدیمی در طرشت دیدم که دیزی وصبحانه و...داشت؛ با امین هماهنگ کردیم وبا آمین واحمد رفتیم وخوب بود؛ سنتی وکمی شلوغ بنام ناصر که البته خودش فوت کرده وپسرش بود وغذاهای دیگرش را هم تمام کرده بود؛ به خسرو هم چندین بار تماس گرفتیم که بیابد که جواب نداد وشب گفت حالش مساعد نبوده-فیلم وتبلیغش را برای دوستان وبستگان فرستادم والبته در فضای مجازی روند درمان یک کاربر را هم مانند چند نفر دیگر دنبال میکردم وعصر دیدم فوت کرده؛ خانم جوان ۳۴ ساله؛ متاثر شدم بسیار؛ اخیرا خبر بیماری های صعب العلاج را متاسفانه بسیار میشنوم- اکانتی هم در مورد تیم بسکتبال دختران خرمشهر نوشته بود برای کبری فرستادم؛ خوشحال شد ومیشناخت آنها را- لایحه تجدید نظرخواهی عمران را نوشتم وبا او صحبت کردم برای اقدام و البته پیش از آن قسطی را پرداخت کند تا بهانه را کمتر کند- جعفر هم در مورد شکایت کیفری ومدارک لازم مشورت کرد- حسن زنگ زد واز آوارگی ونگرانی هایش گفت وخجالت میکشید از حرف های مردم وخانواده؛ حال روحی او را درک میکنم- سهام اپلیکیشنی را معرفی کرد جالب بود شارژ میشود پولی و شماره موبایل را وارد وپس از وصول پیامک و درج آن بدون نیاز به سیم کارت میشود تماس گرفت- امید برای تهیه کاپشن زمستانه مشورت کرد وکاپشنم را که تازه خریده ونپوشیده بودم به او دادم خوشش آمد وعینکش هم شکسته بود ورفت نزد فیلی سفارش عینک جدید داد وخوشحال بود وتشکر کرد- صبری تماس واحوال پرسی کرد ودر ادامه تماس دیشب سوال داشت وخواب بودم بیدارم کرد- مرسل هم حکم سجده ای را که ملک پور دیده بود خوانده بود وسوالی در مورد نقد آرا داشت وبنا شد اگر مجال شود زیارتش کنیم ومشورت کنیم؛ حکم سجده ای هم عجیب بود این همه افعال نا پیچیده اما ساده مثل بارون...
ما را در سایت پیچیده اما ساده مثل بارون دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mousavi289o بازدید : 24 تاريخ : دوشنبه 6 آذر 1402 ساعت: 14:37